۱۴۰۳ دی ۹, یکشنبه

مبارزه برای آزادی احمد زیدآبادی فعال حقوق بشر

 



مبارزه برای آزادی از زبان احمد زیدآبادی


من احمد زیدآبادی هستم. شاید خیلی‌ها من را به عنوان یک روزنامه‌نگار و تحلیلگر سیاسی بشناسند، اما من همیشه خود را یک انسان با نگرانی‌های اجتماعی و انسانی می‌بینم که در مقابل ظلم و نقض حقوق بشر است. مبارزه من برای بیان آزادی و حقوق بشر در ایران مسیری بد، از رنج و شکنجه است، مسیری که در آن هیچ‌چیز جز اراده برای حقیقت نمی‌تواند به عنوان یک نیروی محرکه برای ادامه حرکت باشد. شروع مبارزه در سال ۲۰۰۹ باز می‌گردد، زمانی که ایران درگیر یکی از بزرگترین بحران‌های سیاسی خود بود. پس از انتخابات ریاستجمهوری، اعتراضات مردمی در سراسر کشور شکل گرفت. مردم به خیابان‌ها آمدند تا اعتراض خود را به نتیجه اعلام کنند. من نیز به عنوان یک روزنامه‌نگار مستقل و تحلیلگر سیاسی، تلاش کردم تا صدای مردم را از طریق نوشتارهایم منتقل کنم. اما در کشوری که هیچ‌گونه آزادی بیان وجود ندارد و هر صدای مخالف سرکوب می‌شود، این فعالیت‌ها برای من عواقب سنگینی همراه داشت. به زودی، به تبلیغ علیه نظام و فعالیت های امنیت کشور، دستگیر شدم. زندان، جایی بود که من با چندین تاریکی از سرکوب در ایران آشنا شدم. در آنجا، شکنجه های جسمی و روحی به طور سیستماتیک بر زندانیان اعمال می شود. من نیز از این شکنجه‌ها بی‌نصیب نماندم. یکی از شکنجه‌هایی که بیشتر از همه بر من تأثیر گذاشت، ضرب و شتم‌های بی‌رحمانه بود. بازجویان و مأموران امنیتی، بدنم را هدف قرار داده و بارها مرا به شدت کتک زدند. ضرباتی که به بدنم وارد می‌شد، نه تنها دردناک بود که آثار آن مدت‌ها بر بدنم باقی می‌ماند. در برخی مواقع، ساعت‌ها در شکنجه‌گرانه نگه‌داشته‌ام، بدون اینکه حتی اجازه نداشته باشم آب بنوشم یا وضعیت کنم. شکنجه های روحی هم به همان اندازه، اگر نه بیشتر، آسیب دیده بودند. آن‌ها به من می‌گفتند که اگر از همکاری با آن‌ها سر باز بزنم، همسرم و فرزندانم در خطر خواهند بود. این تهدیدات به شدت بر روحیه من تأثیر گذاشت و به شدت مرا تحت فشار قرار داد. بازجوها به من می‌گفتند که باید علیه خودم اعتراف کنم، باید بگویم که به ایران خیانت کرده‌ام، اما من هرگز تسلیم نشدم. آن‌ها می‌خواستند مرا مجبور کنند در مقابل دوربین‌های تلویزیونی به دروغ اعتراف کنند که در جریانات سیاسی علیه حکومت دست‌ام، اما من هیچ‌گاه زیر بار نرفتم. یکی از روش های دیگر شکنجه، ارتباط با خانواده بود. در زندان، بسیاری از زندانیان از دنیای خارج می‌شوند و هیچ‌گونه ارتباطی با خانواده و دوستانشان ندارند. این انزوای اجتماعی، در کنار شکنجه‌های جسمی، به فشار روانی زیاد می‌شد. در برخی مواقع، من در سلول انفرادی نگهداری می‌شدم و از تماس با خانواده‌ام محروم بودم. به خاطر همین شرایط، به طور مداوم احساس تنهایی و ناامیدی می‌کردم، اما هرگز از هدف خود دست نکشیدم. «شکنجه‌ها، تهدیدات، و رفتارهای بی‌رحمانه فقط بخشی از واقعیت‌هایی بودند که در آن زمان با آن روبه‌رو شدند». اما در این میان، چیزی که هیچ‌گاه نتوانست مرا شکست دهد، اراده‌ام برای ادامه مبارزه بود. در حالی که جسمم مورد شکنجه قرار می‌گرفت، روح من همچنان در برابر ظلم ایستاده بود. هر روزی که در زندان می‌گذشت، به یاد می‌آورم که من تنها نیستم، و میلیون‌ها ایرانی دیگر در جستجوی صدای خود را به گوش جهانیان برسانند. پس از گذشت سال‌ها از آن دوران، از زندان آزاد شدم، اما روحیه‌ام هرگز شکسته نشد.من هنوز به همان باورهای اولیه خود پایبند بودم. باور به حقوق بشر و آزادی بیان باید در این مورد که ایران مورد استفاده قرار گیرد. من دیگر نمی‌توانم ساکت بمانم، و دوباره قلم را به دست گرفتم تا به جهانیان نشان دهم که چه بر سر ایران و ایرانیان می‌آید. هنوز هم در هر کجای دنیا که باشم، به یاد زندانیان سیاسی و کسانی که در زیر ظلم و سرکوب به سر می‌برند، به نوشتن و فعالیت خود ادامه می‌دهند. ایران هنوز هم درگیر حقوق بشر است و بسیاری از فعالان سیاسی و مدنی همچنان در زندان‌ها به سر می‌برند. اما مبارزه برای آزادی، حقوق بشر و عدالت هرگز پایان نمی‌یابد. من همچنان به این مبارزه ادامه خواهم داد و تا زمانی که ظلم در این سرزمین ادامه دارد، افرادی که در زندان‌ها هستند، خواهند بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

"طنز تلخِ تناقض‌ها"

https://youtube.com/shorts/fQ-EeZ4rhFI?si=5gjd_9V7xDafuWlZ شاه رفته مملکت شاپور می خواهد چه کار