از پدر پرسید روزی یک پسر
بهترین دین ها کدام است ای پدر
گفت من با دین ندارم هیچ کار
پیش من دین ها ندارند اعتبار
چون که آوردیم هر دین جدید
اختلاف بیشتر آمد پدید
کینه ها و دشمنی بسیار شد
جنگ های مذهبی تکرار شد
خون مردم ریخت بر روی زمین
بارها و بارها با نام دین
نه مسلمانم نه ترسا نه جهود
سر به حکم عقل می آرم فرود
عقل میگوید که عیش بیکران
هست در همزیستی با دیگران
دین ولی می گوید که خون کافران
گر بریزی اجر داری بیکران!
دیگر اندیشان هم آخر آدمند
دین چرا می گوید که مهدور الدم اند؟
من بدین علت ندارم دین و کیش
تا نریزم خون همنوعان خویش
"تو هم ای فرزند تنها از"خرد
پیروی کن تا به مینویت برد
با تمام مردم روی زمین
دوستی کن بهترین دین است این
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر