عنان در دو سال پایانی دبیر کلیاش برای اعادهی حیثیت جنگید. او مسئولیت سوءمدیریت ننگین و دزدی آشکار در برنامهی نفت در برابر غذا را پذیرفت و کوشید
تا با تلاش فراوان برای اصلاح سازمان ملل دوباره ابتکارعملِ سیاسی را به دست گیرد. او میخواست شورای امنیت را گسترش دهد، کمیسیون صلحآفرینی تشکیل دهد، و شورای حقوق بشر را جایگزین نهاد بیاعتبار کمیسیون حقوق بشر کند. کوشش او ارزشمند بود اما دیگر برای اصلاح دیر شده بود. آمریکا به نشانهی ناخشنودی از عنان و برای باج دادن به دستراستیهای دولت بوش، جان بولتونِ بلواگر را به عنوان سفیر در سازمان ملل منصوب کرده بود. عنان فهمید که اعتبارش کمتر از آن است که موفق به انجام اصلاحات چشمگیر شود. دبیرکلیای که در سال 1996 با امید شروع شده بود در سال 2006 با ناامیدی پایان یافت. وقتی به یادآوریم که دبیرکلی عنان چگونه پایان یافت، تازه میفهمیم که چرا اینقدر علاقه دارد که در انظار عمومی باقی بماند، در کنیای پس از انتخابات مناقشهانگیز سال 2008 به توافقی سیاسی دست یابد، و در سوریه صلح برقرار کند. صلحطلبی او چیزی بیش از میل یک میانجیگرِ کارکشته به سرگرم ماندن است. اگر عمیق بنگریم، درمییابیم که با توجه به آنچه به چشم خود دیده و از سر گذرانده و مسئولیتش را پذیرفته، این تلاشها نوعی طلب رستگاری از سوی مردی وظیفهشناس است.سرگذشت عنان، داستانی عبرتآموز دربارهی آسیبپذیریِ وجههی اخلاقی در دنیایی است که همچنان در چنگ منافع ملی اسیر است. عنان را میتوان در مورد موازین اخلاقی اهل ریسک دانست. او همچنین مروج افکار جدید دربارهی رفتار جمعی، مسئولیت صاحبمنصبان، و مسئولیتپذیری کیفری بینالمللی در دنیایی بود که برای مدتی کوتاه جهانیشدن را عامل اتحاد مردم میشمرد. او آبروی خود را به خطر انداخت تا در مناطق جنگی، از بوسنی تا تیمور شرقی، صلح برقرار کند. اگر احتمال صلح وجود داشت، او با ستمگران صحبت میکرد. او برای دستیابی به این اهداف آماده بود-شغلش چنین ایجاب میکرد-تا با ملیگرایی کوتهبینانهی منافع ملی و بزدلی دیوانسالاری سازمان ملل کنار بیاید. هرگز هیچکس بهاندازهی او صدای «ما مردم» نبود و چنین بهای گزافی نپرداخت. دنیا هنوز به چنین صدایی احتیاج دارد اما هر که میخواهد چنین نقشی بازی کند باید با تأنی و جدیت به نکات آموزندهی این خاطراتِ بیپروا، صادقانه و شجاعانه بیندیشد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر