۱۴۰۳ مهر ۱۹, پنجشنبه

آزادی _ آبادی


 «ای خسته ز تبعید چو من: آزادی!

برخیز، بیا، داد بزن: آزادی!

باز است به روی ما یکی راه و نه بیش،

راهی که رود سوی وطن: آزادی!


بنویس به روی کفر و دین: آزادی!

بنویس به شک و بر یقین: آزادی!

گر خواسته تو شادی و آبادی است،

بنویس به روی آن و این: آزادی!


بنویس به سردرِ زبان: آزادی!

بنویس به بامِ واژگان: آزادی!

آزادی مطلق بیان باید داشت

تا بال گشاید به جهان آزادی.


بنویس به هر کتاب نیز: آزادی!

بر آتش و خاک و آب نیز: آزادی!

تنها نه به ماه و بر ستاره، بنویس

بر چهره آفتاب نیز: آزادی!


تنها نه به فریاد بگو: آزادی!

بنویس به هر کوچه و کو: آزادی!

ور کوچه و کو ببست خودکامه به ما،

بنویس به تخمِ چشمِ او: آزادی!


بنویس به روی هر بهار: آزادی!

بنویس به موی آبشار: آزادی!

بنویس به جوی رهسپار: آزادی!

بنویس به موج بی‌قرار: آزادی!


بنویس به صبح زرنگار: آزادی!

بنویس به شعرِ آبدار: آزادی!

بر رقصِ نسیم و شاخسار: آزادی!

بر کف زدنِ برگِ چنار: آزادی!


بنویس به زیبایی یار: آزادی!

بنویس به لبخند نگارِ: آزادی!

بنویس به شورِ می‌گسار: آزادی!

بنویس به مستی و خمار: آزادی!


بنویس به عزمِ استوار: آزادی!

بنویس به کینِ ریشه‌دار: آزادی!

بنویس به خشمِ روزگار: آزادی!

بر نان و به مسکن و به کار: آزادی!


فریاد زن، آی هموطن! آزادی!

دختر! پسر! آی مرد و زن! آزادی!

خواهی وطن آباد و دل مردم شاد؟

برخیز بیا داد بزن: آزادی!


ما ز ین شبِ زشت‌رو گُریزان هستیم؛

پیشاهنگانِ راه ِفردا هستیم:

فردایی از آزادی ایران بزرگ،

که رهبرش آخوند نه، خود، ما هستیم.»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

"طنز تلخِ تناقض‌ها"

https://youtube.com/shorts/fQ-EeZ4rhFI?si=5gjd_9V7xDafuWlZ شاه رفته مملکت شاپور می خواهد چه کار