۱۴۰۳ آذر ۱۴, چهارشنبه

خودکشی یا قتل ؟(کیانوش سنجری)

 


متن زیر مقاله ایه که یکی از فالورهای گمنامم که سالها ‎#كيانوش_سنجرى رو دنبال کرده نوشته و از من خواسته پخشش کنم:

اسنادی قدیمی که راز خواهند گشود!


من مخاطب و کسی نیستم که چند روز است کیانوش را شناخته ام، من سالهاست که مخاطب دورادور او هستم. سکوت کردم و این سند واضح

https://x.com/thesittinggav/status/1857794525382512818?t=uzMq86_NKsWlNl3cw0CBVQ&s=19

https://x.com/thesittinggav/status/1857794525382512818?t=25S0ghbzMFPCayHYj0kKdg&s=19


و در اختیار همگان را الان منتشر میکنم، من صبر کردم تا همه دروغ های خودشان را بگویند و دست ها باز شود. کیانوش سنجری دو وبلاگ داشت، یکی در بلاگفا که مسدود شد و بعد از آن به بلاگزسپات(بلاگر امروز) نقل مکان کرد. او در این وبلاگ ها شعرها، 👇

روایت‌ها و خبرهایی را که کار میکرد را منتشر میکرد و از هیچ جزئیاتی فروگذار نمیکرد، مثلا در تاریخ نه آپریل 2006 درباره سالن سه اوین چنین نوشته است: «جالب است بدانيد كه حمام نمدار و تاريك سالن 3 زندان اوين - به طرز مرموزانه اي - تاريخ ديرينه اي در قطع 👇

اجزاء بدن و اقدام به خودكشي از سوي زندانيان نگون بخت در آن دارد. يك نمونه اش را به خاطر مي آورم؛ زنداني جواني كه در سال 1380 در همين حمام آلت تناسلي اش را با چاقو بريد!» 👇

زمانی که این وبلاگها را بخوانید متوجه خواهید شد که او جوانی بود که بدون اشتباه نبود، اما به دنبال نجات میهن و حقیقت، چرا، بود. علیرغم اینکه او در جوانی و شروع فعالیت به نوعی در طیف اصلاحاتی ها قرار میگرفت و برای عبدالله مومنی (و بسیاری 👇

دیگر که ناشناس بودند و ناشناس ماندند) اطلاع رسانی میکرد تا از یاد نروند، اما میهن‌دوستی آشکار و صادقانه او منجر به این شده بود که بازجو او را مجبور کند تا بگوید با «رضاپهلوی» در ارتباط است! تصور کنید رژیم حتی در آن سالها هم از رضاشاه دوم 👇

ترس داشته است و میخواسته همانگونه که امروز صادراتی هایش اولین الویتشان «مبارزه با پادشاهی» است، با پادشاهی خواهی مبارزه کند! این چیزی است که کیانوش در توییت های اخیر خودش نیز به آن اشاره کرده بود. 

او در بخشی از نوشته هایش به نکته ای از زندگی شخصی اش اشاره میکند که با روایت بسیاری از کسانی که خود را دوست او مینامند چندان تطابق ندارد. او میگوید: "پدرم فقط چهارشنبه ها مى آمد خانه مان. ماشينش را توى كوچه پارك مى كرد. كلى پُز 👇


مى دادم به بچه هاى محل. چهارشنبه ها مى رفتيم لونا پارك. با محمد سوار ماشين برقى مى شديم و از قصد محكم مى زديم به ماشين هاى ديگر. كلى مى خنديديم.با آميتريپ ترين ۲۵ هميشه برادرم توى خوابهايم زنده است و دارد پهلويم با بچه 👇

هاى محله مان بازى مى كند. آخر بازيمان با بچه ها هميشه دعوا مى شود. نگران محمد مى شوم و از خواب مى پرم. اگزازپام و ديازپام مى خورم رنگ خوابم عوضش مى شود. همه چيز خاكسترى مى شود. دوران كودكى ام تمام مى شود. سرد مى شود. سوز مى زند. 👇

پدرم ديگر به خانه مان نمى آيد. مادرم تنهاست. روز به روز پير تر مى شود. چهارشنبه ها مى رويم قبرستان، سر خاك محمد. مادرم از ته دل زار مى زند.***مدتى مى گذرد"

او به پدری اشاره میکند که نیست و برادرش محمد که فوت کرده است. هیچ اثری از کسی که امروز برادر او خوانده میشود ندارد. این دو حال دارد، یا برادر کنونی که مجید خوانده میشود برادر "تنی" او نیست که خب این به صلاحیت درباره اظهار نظر درباره 👇

کیانوش خدشه وارد میکند چرا که برادر های تنی که پدر خانواده اول را ترک کرده عموما با دومی چندان رابطه خوبی ندارند، و بالعکس. یا اینکه این شخص کنونی برادر "تنی" او است و او در این خاطرات هیچ جایی نداشته، که باز این هم سوال ایجاد میکند! مطابق بررسی 👇

های انجام شده هم که مادر او دوسال پیش فوت شده! این سوال هارا بیشتر و بیشتر و بیشتر میکند. 👇

نتیجه یک چیز بیشتر نیست. کیانوش خودکشی نکرده، کشته شده پس از آن طی فرایندی که نمیدانیم جنازه اش به آن نقطه آورده شده یا از فضایی نامشخص در چارسو که ارتفاع چندان بالایی هم ندارد به پایین پرتاب شده، اما چرا ارتفاع نه چندان بالا؟ 👇

‏چون خونی در کف زمین نبوده است و این ناممکن است. همچنین کسانی که خود را به او مرتبط یا دارای نسبت فامیلی مطرح میکنند ادعایشان محل اشکال واقع شده است. جنازه در روزی که اعلامیه توسط برادر فرضی و همکاران اطلاعاتی منتشر شد خاک 👇

نشده است. فیلمی از صحنه سقوط در دست نیست. عکسی از جنازه در دست نیست. و همه اینها یک سمت، کیانوش خطرناک بود چرا که «میهن دوست» بود، اما از کی خطرناکتر شد و دشمنان و «صادراتی»ها او را کشتند؟ وقتی که به تجربه دریافت که باید 👇

از پهلوی دفاع کرد و آرمان پنجاه و هفت شکست خورده است، وقتی که تصاویری از رضاشاه دوم و اعلیحضرت فقید آریامهر منتشر کرد و تمام قد گفت «والله من هم یک طاغوتی هستم. من مسئول احساسات سیاسی شما نیستم. سلامت و موفق باشید.» 👇

در آخر باید بگویم که امنیتی هایی که دچار سندروم پای شکننده ی دچار رشد سریع هستند بدانند که نمیتوانند این خون را پایمال کنند و او را همچون خودشان پنجاه و هفتیِ جمبولیخواه جا بزنند. شما توانستید او را بکشید اما نتوانستید او را تطمیع کنید و از راه 👇

بدر کنید. روح آزاد او راهنمای ما خواهد بود و تا زمانی که ‎#پادشاهی_مشروطه را که او ‎#رضاشاه_دوم را نماینده آن میدانست به ایران بازنگردانیم، از پای نخواهیم نشست. ما مثل شما نیستیم که مزدور باشیم و از کسی پول بگیریم و از او دفاع کنیم و فردا اگر کسی 

پول بیشتری بدهد به سراغ او برویم. ما همچون کیانوش کارگری میکنیم اما از چیزی که به کشورمان و نجات آن کمک میکند دفاع خواهیم کرد، ما از پهلوی و پادشاهی مشروطه ایران دفاع خواهیم کرد. پهلوی هم پولی ندارد که به ما بدهد، همه مثل شما و 👇

احزاب ضد کردی به چاه نفت غارت شده توسط ج.ا متصل نیستند! ما تطمیع نخواهیم شد، نخواهیم ترسید، از راه بدر نمیشویم همچون کیانوش، قهرمان ملت ایران. 👇

در پایان شمارا دعوت میکنم تا این شعر زیبای قهرمان سرافرازمان که در وبلاگ خود منتشر کرده بود را بخوانید و از بر کنید که ذره ذره اش زیبایی ناب آزادی ایران را در دل خود دارد: 


می روم امروز فردا

می روم

امروز فردا

یا که سالی پس و پیش

می روم

اینجا نمی مانم به خویش 

می روم

آنسوی این دیوار

شاید در بهار

در بهانه، بی قرار

و تو می مانی

تو ای تک مانده یار مهربانم در این شیار

ای سربدار

 

دست تو

بیرقی خورشید فام افراشته

قلب تو

از مهر و ماه انباشته

نیک می دانی که روزی روزکی

پلک این پنجره ها خواهد گشود

آفتاب ِ نغمه خوان خواهد سرود

و شب ها

وقت ِ ماه

جای پژمردن یاس

رقص دامن

خنده های سرو ناز خواهد گشود

 

کیانوش سنجری


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

"طنز تلخِ تناقض‌ها"

https://youtube.com/shorts/fQ-EeZ4rhFI?si=5gjd_9V7xDafuWlZ شاه رفته مملکت شاپور می خواهد چه کار