وطن را دوست ویران کرد.. یا ...دشمن نمیدانم
ز کافر آتش افتاده است در خرمن؟ نمی دانم
وطن خواهی به گفتار است یا کردار یا هر دو؟
و یا اموال بیت المال را بردن؟ نمی دانم...
نخ تسبیح پیغمبر زمانی هادی ما بود
چگونه شد طنابی سخت بر گردن نمی دانم!
سبیل هرکسی را چرب کردیم و کنون بنگر
تهی گشته چطور انبانه از روغن نمی دانم...
تو را روزی به کشتن می دهد این شعر صاحبکار!
که من جز بر ردیف درد چسبیدن نمی دانم
چه روی دار چوبینه چه در این ملک غمدیده
چه فرقی می کند حالات جان کندن؟ نمی دانم
#علی_صاحبکار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر