۱۴۰۳ آبان ۲, چهارشنبه

شعری در مورد تبعیض جنسیت

 

تبعیض جنسیت، زخمی دیرینه

مانده در عمق دل‌ها، همچون کینه

زن در حصار، از آزادی جدا

در سایه‌ی رنج، تنها و بی‌صدا


مردان به قدرت، زن را اسیر خواست

این رسمِ کهنه، به جان‌ها شکست‌هاست

آیا سزاوار است این درد و رنج؟

این نابرابری، این ظلم و گنج؟


زن همچو گل در بهار زندگی

درخشنده در مهر و عشق و بندگی

حقش برابر، در هر نقش و مقام

نه کمتر از مرد، نه کم‌قدر و نام


اما چه شد که در طول این زمان

بسته شد بر او، بالِ پرواز جهان؟

با کار و رنج، در پشتِ پرده‌ها

با چشم بسته، در پیچِ جاده‌ها


چرا تبعیض؟ چرا این فاصله‌ها؟

زن و مرد هردو انسان و هم‌صدا

هر دو به یکسان، در این چرخ گردون

حقِ آزادی و پرواز در افقِ خون


زمانه تغییر می‌خواهد از دل

تا برابری شود جاری چون گل

زن حق دارد، که آزاد و سرفراز

در آغوشِ جهان، با شور و آواز


ای انسان، برخیز و چشم باز کن

این فرق بیهوده، این را راز کن

زن و مرد، هم‌بال و هم‌مسیر

در جاده‌ی عدل، همراه و دل‌پذیر


روزی رسد که تبعیض بشکند

این دیوارهای سخت فرو بپاشند

هر دل با مهر و عدالت هم‌صدا

که زن و مردند، یکی در حق و بها


انسانیت اصل است، نه جنس و رنگ

با هم بسازیم این جهان به‌هنگ

هر زن چون ستاره‌ای در آسمان

برابری حق اوست در این جهان


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

"طنز تلخِ تناقض‌ها"

https://youtube.com/shorts/fQ-EeZ4rhFI?si=5gjd_9V7xDafuWlZ شاه رفته مملکت شاپور می خواهد چه کار