سیما مرادبیگی؛ قدرت مادری در جنبش ژینا
نزدیک به یکسال از نخستین باری که با «سیما مرادبیگی» همکلام شدم و روایتاش را از جنایتی که در حقاش شده بود، منتشر کردیم، میگذرد. حالا به دیدار او در آلمان رفتیم. وقتی که دیگر مادری تنها شده است و دخترش «ژوان» را با دستی که دیگر توان حرکت ندارد، بزرگ میکند.
۲۱مهر۱۴۰۱ که جنبش ژینا یک ماهه میشد، وقتی دود و آتش خیابانهای «بوکان» را فرا گرفته بود، مرد مسلح درحالیکه صورتش را با نقاب پوشانده بود، از داخل حیاط بیمارستان قدیمی شهر، سلاح خود را روی آرنج دست سیما گذاشت و بدون اخطار و با هیچ فاصلهای، ماشه را کشید. دست سیما نصف شد. به قول خودش «بیاستخوان» شد و همان شب در بیمارستان، کاسهای استخوانریزه غرق در خون از دستش به زمین ریخت.
این بار سیما را مقابل دوربین «ایرانوایر» ملاقات کردیم. حالا دستاش را آتل میبندد و بهزودی جراحی میشود. استخوانهای ساعد و بازو را بدون آرنج به هم وصل میکنند و دستش برای همیشه ثابت میشود؛ تا سند جنایت جمهوری اسلامی، برای همیشه ثابت شود.
وی در سالگرد مصدوم شدنش نوشت:
«امروز ۲۱ مهر ساعت ۶ عصر به وقت ایران، میهن نازنینم زخمی شدم. دوباره به لحظه برگشتم. به لحظهای که بین بسیاری از ما مشترک بوده. من چشم در چشم او بودمکه شلیک کرد
من بعد مُردن، زنده موندم
بعد اون همه خونریزی، زنده موندم
زنده موندم
و هنوز حامی مقاومت و مبارزه هستم
هنوز قلبم به عشق آزادی سرزمینم میتپه
به عشق ایران
برای زن، زندگی، آزادی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر