شعر: «دین و دزدی»
به نام دین، راهی از نور و روشنایی،
پیامی از عشق، و آزادگی و صفایی.
در دل تاریکیها، امیدی تازه میروید،
ولی دزدی در سایه، در کمین نشسته میپویید.
چشمانش درخشان، لبخندی فریبنده،
از قولی بهشتی، وعدههای بیپاینده.
دست در دست حق، نیتهای شومش را پنهان،
از دل ایمان میدزدد، میگردد با تزویر و توهین و نیرنگ.
در کوچههای تاریک، نام دین بر لب،
اما در پس آن، رازهایی که در دلهره پنهان است.
بسیاری فریب خورده، در جستجوی راهی راست،
در اوهام باطل، نشانهای از عشق و صداقت پدیدار نیست.
دزدان با ریا، به نام دین به میدان میآیند،
با کلامی شیرین، به سراغ دلها میروند.
شعارهای زیبا، اما با نیتهای پلید،
در پس چهرههای موجه، دلسردی و ترسید.
ای خالق محبت، به ما بینش عطا کن،
تا دینی واقعی، از دلهامان برپا کنیم.
بگذار صدای حق، از دلها برخیزد،
دین را از دزدی، با عشق و صداقت بیامیزد.
از عمق جان، فریاد برآوریم،
که دینی راستین، به راه راست رهنمونیم.
چشمها را بگشاییم، دلها را روشن کنیم،
در این مسیر دشوار، با هم بایستیم و بجنگیم.
پس بیایید با هم، در پی حقیقت باشیم،
دین را زینت دهیم، با عشق و آشتی راستین.
دزدی را در جستجوی خویش، بشناسیم و بزداییم،
تا در سایهٔ نور، حقیقت را پیدا کنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر